مرد که باشی تنهایی...
محکومی به تنهایی، محکومی به سکوت...
سنگرت سکوت است تا مبادا برملا شوی...
و شبها سحرآمیزند برای ارتعاش نای های خشکیده از سکوت...
ولی افسوس که جادوی شب با طلوع اولین بارقه های آفتاب باطل میشود... و نیستی بشنوی این ارتعاشات عاشقانه را...
جادو که باطل شود من می شوم همان مرد همیشگی... مردی که پشت سنگر سکوت نگاه می کند به تو، از راهی دور...
برچسب : نویسنده : shahrzadseifi بازدید : 151